مثل قالی نیمه تمام ب دارم کشیده ای!!!

یا ببافم یا بشکافم.......

اول وآخر که به پای تو می افتم!!!

مرهم زخمهایم کنج لبان توست ...

بوسه نمی خواهم !

برایم سخن بگو ...

به خدا نه دیوانه ام نه روانی...
در شهر پرسه که میزنم میبینم

همه چیز و همه کس سر جایشان هستند...
فقط جای تو اینجا کنار من خالیست...
من هم تصمیم دارم به همین زودی ها

جای خودم را خالی کنم...
تا بدانی هنوز هم از تو تقلید میکنم...
حتی در ناپدید شدن....

هميشه از آنهايي كه مي سازند

بيشتر از كساني كه خراب ميكنند بترسيد

زيرا كسي كه خراب ميكند را همه ميشناسند

ولي كساني كه ميسازند

به راحتي خراب ميكند

بدون اينكه كسي او را بشناسد

حــال ِ مــن خــوب است
امــا
عــالی می شــوم
وقــتی کــه
تــــو…
با نگــرانی

در آغوشــم می گــیری و می گویــی :
” نــه عــزیزم ، تو خــوب نیســتی …

دلم آغوش میخواهد
آغوش گرم توررا
که سرم را روی شانه ات بگذارم
که قلبم به قلبت نزدیکتر شود...
تا خودت حس کنی تپش های تند قلبم را...
بلکه باورکنی این حس دوست داشتن شدید مرا..

گــــریه که میکـنی "زیبـــــــــاتــــــــــر" میشــــــــوی...
امـــا تو بخنــد...
من بــه همیـــن زیبــــــــا که "تـــــــر" نیست قنـــــــــاعت دارم...